اثیره

متن مرتبط با «در سرزمین من هرچه را نمیفهمند» در سایت اثیره نوشته شده است

دغدغه آرامش دارم

  • نقاشی و نویسندگی یک فردیت و انزوا به هنرمند در آن رشته می دهد که آن. را دوست دارم .نقاشی و موسیقی برایم در روزگاری که در آن زندگی  می کنم خیلی کامل هستند. مهمترین دغدغه این روزهایم جستجوی آرامش است.دلم می خواهد به یک جای دور بروم و تنها باشم. احتیاج به سکوت و سکون دارم.دلم می خواهد به دل طبیعت به کوه و جنگل و بیابان بروم تا نشانه های قدرت و عظمت خداوند ببینم بلکه حالم بهتر بشود.دوست دارم بروم در سکوت گریه کنم . صدای ضربان قلبم را بشنوم و در آیینه به خودم نگاه کنم. مرگ پدر و مادر بسیار سخت است تجربه مرگ مادر را دارم اما مرگ برادرم تنها برادرم بسیار سخت تر بود ...میگرن ها و سردردهای عصبیم برگشته زیاد گریه نمی کنم بغض بزرگی را با خودم همراه دارم... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • من

  • امروز در عکست دقت کردم و فهمیدم با شانه هایت گریه را آغاز کردی . صورتم را چرخاندم تا خجالت زده نشویی اما تو که اینجا نبودی؟در معاشرت با آدمها بارها صورتم را چرخانده ام. تا غم را در چشمانم  نبینند این بارهم همینطور ...در عکس زنی است. نشسته بر روی مبل نیمه استیل به رنگ . کرم طلایی تجملی انگار از سفری. دور میایید رفیقی «خون چکان»زنی که نتوانسته با قسمتی از زندگیش کنار بیایید طی حادثه ای روح و روانش را گم کرده در عکس به چشمان زن نگاه می کنم هراس و اندوهی پنهان در پشت چشمها و کلماتش دارد . من از نگاهش. در عکس. میفهمم و دقت کردم و فهمیدم او هر روز با شانه هایش گریه کرده است .  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • برای دوستی که با بهار آمد با بهار رفت....بهاری بود

  • نماندی تا پنجره را به روی ماه باز کنی تو نیستی و دیگر فرقی نمیکندخانه ای باشد پنجره ای رو به آسمان باز شودتو رفته ای همه جا دیوار است وبهاری که برای ما خزان شد بعد از تو هر بهار, ...ادامه مطلب

  • سمفونی باران

  • زمستان تمام می شود و بهار در راه است برف های زیادی آمد باران و باد .زمستان میرود و بهار می اید.دو زن شانه به شانه کنار جنازه ای نشسته اند. زن سایه وار و ساحره است که خود را به جا نمی آورد. زنی دیگر بر, ...ادامه مطلب

  • مناجات نامه

  • ما را سر راه هم گذاشت تا دست هایمان بوی دعاهای اجابت شده بگیرد..............مرا در راهی قرار داد تا لبخند تو را مهمان شوم..................ای کاش د وست  زنده بود پاییز را قدم می زد...................قرار بود ترس ها . جهل ها را از خود دور کنیم...................می دانم صدای  قدم هایی را می شنوی تردیدهایم ...تنهاییم نمی گذاری... , ...ادامه مطلب

  • کتاب دومم در نشر چشمه چاپ می شود.

  • گفته بود:من بدون تو نمی تونم باشم!.تاریخ و زمان و ساعت ی را که نوشته بود را هم داشتسندمکتوبواقعیبرای جمع آوری کتاب دومش مشعول بود گاهی هم به نوشته های دوست سر می زد .نوشته هایی که آرشیو شدند...هر وقت دلش تنگ می شد نوشته ها را مرور می کرد که دوست از خودش نوشته بود...   , ...ادامه مطلب

  • نمی توانم سکوت ماه را تاب بیاورم

  • چگونه برای چشم هایت شعر بخوانمچگونه سیمای خسته ات را تاب بیاورمباید دست هایت را بگیرمبرایت از سکوت ماه بگویماز جلگه های دست نخوردهو آهوانی که هیچ گاهمعنای ترس را تجربه نکردندنمی توانم ماه  رادست آسمان رها کنم  , ...ادامه مطلب

  • تو را دوست دارم

  • تو را دوست دارم چون هر زني مردي را دوست داردتو را دوست دارم نه اينكه از تو نسلي بماند تو را دوست دارم تا چهره  زندگي  زيباتر شودتو را دوست دارم تا كلمات معناي عشق  بگيرندتو را دوست دارم تا جهان مست شود(پنجشنبه  اولين هفته مهرماه تهران), ...ادامه مطلب

  • روز مادر

  • امروز ششم اسفند است كاش امروز به جاي گل و شيريني و هديه يك لحظه ديدار با مادرم را ...  , ...ادامه مطلب

  • هیچ ماهی نماند در نقاب

  • این زمستان که تمام شود یقین می یابی که بازگشتی نیست !خیالت راحت می شودکسی به انتظارت نیستخیالت راحت باشدزندگی دشواراستکه نه تدبیرینه تقدیری در کار استمن یکی یکی ستاره هایم را در یک شب ابری گم کرده امدر شبی که آسمانش بارانی بودهمراه زنان رقصیدمچرخیدمفال گرفتمدیگر دلم چیزی نمی خواهداگر این زمستان تمام شوددیگر امید انتظاری نیست.  , ...ادامه مطلب

  • در سرزمین بی قراری ها سلام

  • دلتنگی در من پرسه می زند .  ماه من تاریک است درختان هم در زمستان کز می کنند آسمان هم تاریک است مردی که در خیابان ساز می زند غمگین است. از وقتی شادی رفته است شهر تاریک است., ...ادامه مطلب

  • آرایشگاه ابرو میدان فردوسی !

  • زن ارمنی "ابرو "وقتی مو چین را میگذشت زیر ابروم و با دست دیگرش پشت پلک را گرفته بود جای موچین تیر می کشید  درست همان جا و چشمام را قلقلک میومد پر از اشک میشد صداش رو شنیدم که گفت مبارک باشه نگفتم ممنو, ...ادامه مطلب

  • آخر چگونه عشق را نهان مي كنند به گور

  • روی استخوان های تن م اسم هایی هست گفتن ش مثل یادگاری نوشتن است زیر استخوان جمجمه ام اسمی است نباید گفته شود گوش شنوایی نیست استخوان هایم ترک برداشته است . صدای آمدنم را شنیده ای ؟ صدای رفتنم را ؟ گفتن, ...ادامه مطلب

  • اتفاقات خوب در راه است !

  • اثیره زن اردی بهشت 1344متولد تهران حیابان امیریه -منیریه از مادر و پدری مهاجر قفقازی/باکوییتحصیلات دانشگاهی : مدیریت صنعتی مهارت : نقاشی ، آشپزی ، زندگی کردن کودک بودن ، عاشق بودن ، .....من زیبا هستم .من خود شیفته هستم من خودم را دوست دارم Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • كورا

  • شب ها كه همه مي خوابند و چراغ اتاق ها يكي يكي خاموش مي شوند من در آشپزخانه مي نشينم براي خودم قهوه اي دم ميزنم كتابي را دردست مي گيرم.وقتي سكوت حاكم مي شود با حركت دست  صداي سكوت را عقب مي رانم...سكوت!در تراس گلدانهاي شمعداني آرام به تماشاي ستارگان نشستند.در سفر كه باشي شب بيداريهايت را  چيزهاي  ديگري پر مي كني حتي اگه همسرت مخالفش باشد.مردي كه نمي نوشد نمي خورد اهل هيچي نيست اي كاش قسمتي از زندگيت الزايمر مي گرفتي بهش ميگم اي كاش قسمتي از زندگي را بريد انداخت دور مثل زخمي پانسمان كرد .اينجا ديشب كنار رودخانه كورا قدم زديم باد سرد صورتم را اذيت ميكرد كورا رودخانه ايست بعد از مسافتي به آغوش خزر برمي گردد انگار پسري اسير كه بعداز برگشت در آغوش مادر آرام بگيرد.اين جا هر بار به ياد ياشار افتادم  روز عروسيش مهمانهارا از تالار بردند  به خانه ليوان هاپر و خالي ميشد مامان روي ظرف با دست خط خودش تاريخ را به لاتين زده بود (١٣٣٨) اي كاش ياشاراين جا بود. + نوشته شده در  شنبه هجدهم آذر ۱۳۹۶ساعت &nbsp توسط اثیره  |  , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها