ما را سر راه هم گذاشت تا دست هایمان بوی دعاهای اجابت شده بگیرد
..............
مرا در راهی قرار داد تا لبخند تو را مهمان شوم
..................
ای کاش د وست زنده بود پاییز را قدم می زد
...................
قرار بود
ترس ها . جهل ها را از خود دور کنیم.
..................
می دانم صدای قدم هایی را می شنوی تردیدهایم ...تنهاییم نمی گذاری
...
اثیره...
برچسب : نویسنده : asirea بازدید : 124