اثیره

متن مرتبط با «پنجره ها» در سایت اثیره نوشته شده است

حسرت ها

  • در تهران بدنیا آمدمدر هفت سالگی به مدرسه رفتمدر خانواده ای پر جمعیت  و شلوغ بزرگ شدمدر یازده سالگی شعر گفتمبا انقلاب بزرگ شدمدروغ نگفتم ،دروغ شنیدمبه بچه های حلبی آباد کتاب بخشیدمدر نوزده سالگی وارد دانشگاه شدم در جنگ از رفتن بعضی ها گریه کردم با آمدن  - برخی شاد شدم در تمام این سالها از جدایی و حسرت  نوشتمدر تمام عمر عاشقی کردم بخوانید, ...ادامه مطلب

  • روزهای عجیب

  • در ضرب المثلی  ترکی مثلی هست ک ه معادل فارسی اش این است که گربه فقط تا سر کوچه می تواهد چهار نعل بتازد. و این حکایت این روزهای من است که از پشت بام بالاتر و از حیاط جلوتر نمی روم . برنامه سفری به خارج, ...ادامه مطلب

  • برای دوستی که با بهار آمد با بهار رفت....بهاری بود

  • نماندی تا پنجره را به روی ماه باز کنی تو نیستی و دیگر فرقی نمیکندخانه ای باشد پنجره ای رو به آسمان باز شودتو رفته ای همه جا دیوار است وبهاری که برای ما خزان شد بعد از تو هر بهار, ...ادامه مطلب

  • آخرین چهارشنبه

  • ای کاش بهانه های دلنشینی برای نوشتن داشتم ...چقدر بد است که شعری از عطار می خوانی و حس میکنی همین دیشب سروده شده ...پایان سال است  چی بنویسم از سالی که گذشت سال پیش همین روزها انگشتم شکست وقتی اتاق عم, ...ادامه مطلب

  • در سرزمین بی قراری ها سلام

  • دلتنگی در من پرسه می زند .  ماه من تاریک است درختان هم در زمستان کز می کنند آسمان هم تاریک است مردی که در خیابان ساز می زند غمگین است. از وقتی شادی رفته است شهر تاریک است., ...ادامه مطلب

  • آخر چگونه عشق را نهان مي كنند به گور

  • روی استخوان های تن م اسم هایی هست گفتن ش مثل یادگاری نوشتن است زیر استخوان جمجمه ام اسمی است نباید گفته شود گوش شنوایی نیست استخوان هایم ترک برداشته است . صدای آمدنم را شنیده ای ؟ صدای رفتنم را ؟ گفتن, ...ادامه مطلب

  • من زني هستم آزاد در فطرتم حيا نهاده شده

  • امامزاده ای  در ده ونک . دوربین را درآورداز آینه کاری توی امامزاده عکس گرفت اثيره هزار تکه شده بود توی آینه ها.... آقای مهندس ی خانومی اومده برای زیارت میخواد بره امامزاده من گفتم  از شما اجاره بگیرم . مهندس برمی گرده به زن نگاه می کند راه را برای زن باز می کند و میگه خانم امامزاده در حال مرمت است بفرمایید. زن در امامزاده احساس امنیت و آرامش دارد. امامزاده حلوت است رنگها را بست به دستش . این جایزه زن بود که امروز نه اشکی ریخت، نه سیگاری گیراند، نه دودی بلعید. دل تنگ بود سلامی فرستاد. چشمهایش خندید.  جواب سلام ش رسید ...کفشهایش را با همان دستی گرفت که چهار بند رنگی پیچیده بود دور مچش. کفشهایش را  درآورد." حالا داشت نذر میکرد این بار که بیاید به او بگوید دیوانه  من عاشق پيامبر و باران م ... و قاصدك ها پیامبران او هستند.نشسته بود  در امامزاده صابر همان روز پشت فرمان بود پيام ها يكي يكي رسيد همان روز پدر را هم ديد همان روز با پدر حليم و آش رشته خوردند با هم از خيلي دورها حرف زدند سوغاتي پدر را داد يك شيشه عسل و چند بسته شكلات ...رانندگي ميكرد پيامها اشك ب چشمش مياورد نبايد گريه كند نبايد غر بزند نبايد دلي را بشكند ...اما شكسته بود خيلي سالها پيش همان روزها كه از او خواستند نقش رقيب را بازي كند تا كسي را ،طرفداري را،عشقي را،بطرف خود بكشند  زن هرگز نفهميد ان زن كيست ديگر مهم , ...ادامه مطلب

  • پنجره ها مقصرند

  • دلتنگ   آسمان آبي كه مي شوم  پنجره را باز مي كنم رو به آسمان ،ستاره ها، براي سكوت ماه ...ميدانم از اين پنجره فقط مي توانم    گوشه اي كوچكي از آسمان را داشته باشم ...راه ديگري را بلد نيستم من از اين پنجره راضي نيستم ... + نوشته شده در  پنجشنبه بیست و سوم آذر ۱۳۹۶ساعت &nbsp توسط اثیره  , ...ادامه مطلب

  • گل ها هم بر مزارش گریه می کنند .

  • مادرم این روزها خیلی در اندیشه توام .در اندیشه دستهای نیک و نیکوکارت که با عشقی بزرگ برای دخترهایت در روز عاشورا قیمه پلو می پختی تا بچه هایت  قیمه پلوی نذری دوست داشتند . اون سالها  شروع به پختن قیمه پلو کردی بعد مقدارش زیاد و زیاد شد دوستانت به کمکت میامدند از شب قبل همه کارها را می کردی به نیت دخترانت که همیشه چشم به راه غذای هییت بودند و هییتی نبودند... مامان دیشب کارناوال  به اصطلاح عزا,مزارش ...ادامه مطلب

  • شب ها ضیافتی است این جا

  • دوستی و گریستن در ضیافت بوم هاست .و کارگاهی در دل خانه ات که در آن رنگها میرقصند و شب ها نقاشی هایت از روی بوم بیرون می ریزند همدیگر  را می بوسند دوستی در تابلوهایم شکل زنی است با لباس خواب قرمز با موهای شرابی .زنی که می گرید گاه پنجه می کشد روی پارچه های بوم دوستی در اینجا شکل گربه ایست مهربان رقصنده ای  روی لبه نازک زوارش و پایین نیافتادن از لبه بوم که رفاقت نام دارد. + نوشته شده در  شنبه یکم مهر ۱۳۹۶ساعت   توسط اثیره  |  ,ضیافتی ...ادامه مطلب

  • من عاشق دامن ها و دستمال گردن هام هستم .

  • نقاش را چه به زندگی نقاش گنج خانه اش می نشیند و به دنیای اسپاتاکوسی های سوریالی اش فکر می کند. و من به خودم خیره ام به درون تهی این لحظه های شلنگ اندازانه زندگی به بوم خالی غمگینم ...و لاشه ای این نقاش را میتوان از لابه لای نقاشی هایش جست از درزهای دهان های خونین وا رفته و یا سالها بعد از بوی گندابه ای که نامش را زندگی نهایم . + نوشته شده در  شنبه چهارم شهریور ۱۳۹۶ساعت   توسط اثیره  |  ,دستمال ...ادامه مطلب

  • به می عمارت دل کن که در این جهان خراب برسرآن است که از خاک ما بسازد خشت (حضرت حافظ)

  • مهم نیست چقدرخسته ای به خودت برس ! مهم نیست که چقدر بدی دیدی تو...به عشق ورزیدن و مهربون بودن ادامه بده ! مهم نیست که چقدر سرت شلوعه ،وعده غذاییتو سروقت بخور ! مهم نیست که چقدر حسته ای ،قبل از خواب یک ربع کتاب بخوان مهم نیست اوضاعت خوب نیست امید را از دست نده تلاش کن بخندی مهم نیست که چقدر زندگی سخته ، تو سخت تر باش ! یاشار میگه مهم ترین عضو بدن قلبه نه چشم نه دندون مهم ترین عضو زانوست باید دستت را بذاری روی زانو هات تا دوباره بلند بشی و ادامه بدهی ...میدانم اوضاع اینطوری نمی ماند لحظه هایی داشتم  سخت تر از این تا لب مرگ رفتم و برگشته ام .نترسیدم. چرا حالا ؟ + نوشته شده در  یکشنبه هشتم مرداد,عمارت,این,جهان,خراب,برسرآن,است,خاک,بسازد,خشت,حضرت,حافظ ...ادامه مطلب

  • در مقام راست . با سدای سه تار ...ایرانیها در دربار عثمانی میخوانذن

  • هـم قمـر هم زهـره و هـم مشتـری در آسمــان آرزومـنـدنــد و مـی‌ خـواهـنــد ســازی بشنـونـد یار یللی دوست یللی یللی یاالله یللی دوست یار یللی دوست یللی یللی یاالله یللی دوست نالـه‌ی عــزال و شهنــاز و سـه‌گـاه و هـم بیــات راسـت از نیـریــز و شـایـد از حجــازی بشنـونـد یار یللی دوست یللی یللی یاالله , ...ادامه مطلب

  • تنهایی

  • در تنهایی آنقدر فرو می روم فقط صدای نفس کشیدنم را می شنوم . صدای نفس کشیدنم . قهوه دم نزدم . صبح ها دیر از خواب بیدار می شوم . شب ها زود میخوابم . دستگاهی که روی نبضم بسته ام به من نشان میدهد دو ساعت خواب عمیق داشته ام . تنهایی غرق شدن در لحظه ای ست تو به آن می نگری . تنهایی! قهوه هم دم نزدم . موهای, ...ادامه مطلب

  • رها آزاد ساده اما ژرف بودم /همون سال ها که کم حرف بودم

  • نوشته های این وبلاگ ارزش هنریو ادبی نداردبرداشت از نوشته جایز نیستعکس : منشغل :زن مطبخیمهارت ها : نقاشی روی بوم ، در و دیوار و کابینتمهارت ها :.دلبری ، دوست داشتن ، رفصیدن با خیال ،کمی سه تار ، کمی تار، کمی عقده ای ،متولد :سال مار /پیرزنبیمار: روان پریشکتاب : تولد یک اثیرهدر کتابخانه ملی ثبت شد!, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها