گل ها هم بر مزارش گریه می کنند .

مادرم این روزها خیلی در اندیشه توام .در اندیشه دستهای نیک و نیکوکارت که
با عشقی بزرگ برای دخترهایت در روز عاشورا قیمه پلو می پختی تا بچه هایت  قیمه پلوی نذری دوست داشتند . اون سالها  شروع به پختن قیمه پلو کردی بعد مقدارش زیاد و زیاد شد دوستانت به کمکت میامدند از شب قبل همه کارها را می کردی به نیت دخترانت که همیشه چشم به راه غذای هییت بودند و هییتی نبودند...

مامان دیشب کارناوال  به اصطلاح عزاداران که شنیع ترین حرکات را انجام می دادند  ازقمه زدن بر سر کودکی تازه سال ، تا دیوانه وار سینه زدن تا تعزیه هایی با قلیان کشیدن شمر ،  چند روز پیش کلیپی دیدم شمر در جمع می رقصید به حال شمر وسط معرکه دلم سوخت واین شب ها فریاد  های گوشخراش در دل شب با بلندگوهای...مامان اینها نمی داند تو با دستهای ظریف ت اهل ریاکاری نبودی اهل دروغ نبودی اهل غیبت نبودی
... هیچوقت ریاکاری ، افراط گری نبود ....
 مامان اسوده بحواب  هنوز هم اهل هیچ هییتی نیستیم ..همین روزها قیمه پلو می پزم برای بچه ها و خواهرهای که هییتی نیستند.....