آخرین چهارشنبه

ساخت وبلاگ

ای کاش بهانه های دلنشینی برای نوشتن داشتم ...چقدر بد است که شعری از عطار می خوانی و حس میکنی همین دیشب سروده شده ...پایان سال است  چی بنویسم از سالی که گذشت سال پیش همین روزها انگشتم شکست وقتی اتاق عمل میرفتم برای پرستار بیست و نه ساله شعری می خواندم  با همه پین های توی انگشتم با ترس درد پین ها زندگی کردم و دکترجراح  توی هر ویزیت لبخند می زد برای فحشی که بهش داده بودم.... بعد سیل و زلزله و مرگ ....

آسمان زرد شد 

رخت سیاه پوشیدم 

دهانم طمع خاک و حلوا گرفت 

گوشی در دستم ماند

مرگ

بیماری 

آسمان  زرد

سالی که پر از رنج است 

اثیره...
ما را در سایت اثیره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asirea بازدید : 115 تاريخ : چهارشنبه 6 فروردين 1399 ساعت: 18:10