اثیره

متن مرتبط با «اقا خانمی ک من باشم» در سایت اثیره نوشته شده است

من

  • امروز در عکست دقت کردم و فهمیدم با شانه هایت گریه را آغاز کردی . صورتم را چرخاندم تا خجالت زده نشویی اما تو که اینجا نبودی؟در معاشرت با آدمها بارها صورتم را چرخانده ام. تا غم را در چشمانم  نبینند این بارهم همینطور ...در عکس زنی است. نشسته بر روی مبل نیمه استیل به رنگ . کرم طلایی تجملی انگار از سفری. دور میایید رفیقی «خون چکان»زنی که نتوانسته با قسمتی از زندگیش کنار بیایید طی حادثه ای روح و روانش را گم کرده در عکس به چشمان زن نگاه می کنم هراس و اندوهی پنهان در پشت چشمها و کلماتش دارد . من از نگاهش. در عکس. میفهمم و دقت کردم و فهمیدم او هر روز با شانه هایش گریه کرده است .  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • خرد و محبت و عصر کرونا

  • از خودم پرسیدم :تو با بیماری سختت چه می کنی؟آن. دوره. هراس را خوب می شناسم چون از سر گذراندم و خدا را شکر پشت سرگذاشتمش،گرچه هنوز مراقبت می کنم  اما آن صبح بیداری های سه صبح و درد کف پاهام و هراس و وحشتی وصف ناپذیر هیچ واژه و کلامی و هیچ استدلالی حریفش نمی شود،هیچ چیز غیر از مسکن و دراز کشیدن در تاریکی  روز، یا حمام آب داغ حریفش نمی شود.گاهی فکر می کنم آیا بیماری باعث شد دگرگون بشوم یا خردمند تر؟به دوران طلایی پا گذاشتم یا به احساساتم نزدیکتر شده ام؟ام انگار انسان بهتری شدم گوش هایم تیزترشدند چشمانم با دقت تر می بیند و بیماری بهم. نگفته بود عاشق تر شده ام حتی خوابش را هم. نمی دیدم جزییات خصوصی زندگی ام را به درمانگرم بگوییم و یا به خانم دکتر زنان که در کلاس نقاشی دیده ام .احساس می کنم چیزی برخلاف میلم ،مرا به مقابله با آموزه های. فرهنگی و اجتماعیم هل میدهد.بعضی از نزدیکانم دوست ندارند از قسمت و رویه های  تاریک م بدانند وقتی در معرض. دیدشان قرار میدهم عکس العمل های جالبی را می بینم.من هم  بسیار مدیون آن بیماری هستم .به خودم بارها گفته ام  درست  زتدگی کن ایمان داشته باش که فقط خوب بودن سیال و جاریست .چیزهای زیادی آموختم عشق به خانواده و اقوام دیدن طبیعت ،لذت از مشاهده ها و تغییر فصل ها ، خوشحالم یاد گرفته ام چطور از زندگی لذت ببرم یاد گرفتم به بودن فکر کنم به سرگرمی های  زندگی جذب نشوم از روزمرگی ها  خودم  را   رها کردم با معجزه بودن همراه شدمیونگ از اینکه گفته تنها یک درمانگر زخمی می تواند حقیقتا درمان کند بخوانید, ...ادامه مطلب

  • اردیبهشت نزدیک است

  • محبوبماین روزها تمام می شوندزودتر از آن که فکر کنی مثل تمام روزهایی که رفته استزیبای من!این درختان شکوفه میدهندچکاوک ها آواز می خوانندجوانه ها سبز می شوند نهال ها درخت می شوندبهاری خواهد رست غم به دل قشنگ ات راه ندهمن عم تو را هم خواهم خورد., ...ادامه مطلب

  • برای دوستی که با بهار آمد با بهار رفت....بهاری بود

  • نماندی تا پنجره را به روی ماه باز کنی تو نیستی و دیگر فرقی نمیکندخانه ای باشد پنجره ای رو به آسمان باز شودتو رفته ای همه جا دیوار است وبهاری که برای ما خزان شد بعد از تو هر بهار, ...ادامه مطلب

  • کوتاه

  • تو که  حرف می زنی گوش می دهم به دهانتتمام زخم هایم  باز می شود..............دیشب هم گریه کردم کی باور می کند مثل روزهای کودکی گریه کردم...., ...ادامه مطلب

  • دکتر علیرضا آیت اللهی

  • چهارم اسفند گذشت هر سال در روز قبل ساعت های شب برای استاد پیام تبریک می فرستادم ایشان هم بعد از دیدن پیام برای خواهر نادیده اش با قلمی زیبا و دلنشین  پیام سپاسگزاری می نوشت ....باورم نمی شود...رفتن دو, ...ادامه مطلب

  • مناجات نامه

  • ما را سر راه هم گذاشت تا دست هایمان بوی دعاهای اجابت شده بگیرد..............مرا در راهی قرار داد تا لبخند تو را مهمان شوم..................ای کاش د وست  زنده بود پاییز را قدم می زد...................قرار بود ترس ها . جهل ها را از خود دور کنیم...................می دانم صدای  قدم هایی را می شنوی تردیدهایم ...تنهاییم نمی گذاری... , ...ادامه مطلب

  • کتاب دومم در نشر چشمه چاپ می شود.

  • گفته بود:من بدون تو نمی تونم باشم!.تاریخ و زمان و ساعت ی را که نوشته بود را هم داشتسندمکتوبواقعیبرای جمع آوری کتاب دومش مشعول بود گاهی هم به نوشته های دوست سر می زد .نوشته هایی که آرشیو شدند...هر وقت دلش تنگ می شد نوشته ها را مرور می کرد که دوست از خودش نوشته بود...   , ...ادامه مطلب

  • نمی توانم سکوت ماه را تاب بیاورم

  • چگونه برای چشم هایت شعر بخوانمچگونه سیمای خسته ات را تاب بیاورمباید دست هایت را بگیرمبرایت از سکوت ماه بگویماز جلگه های دست نخوردهو آهوانی که هیچ گاهمعنای ترس را تجربه نکردندنمی توانم ماه  رادست آسمان رها کنم  , ...ادامه مطلب

  • اگر ننویسم پس چه کار کنم ؟

  • قطاری که اولین بار به ایستگاه آمد تو را با خود آورد همین ایستگاه بود من در همین ایستگاه عاشق شدم اولین ایستگاه اولین بوسه , ...ادامه مطلب

  • اتفاقات خوب در راه است !

  • اثیره زن اردی بهشت 1344متولد تهران حیابان امیریه -منیریه از مادر و پدری مهاجر قفقازی/باکوییتحصیلات دانشگاهی : مدیریت صنعتی مهارت : نقاشی ، آشپزی ، زندگی کردن کودک بودن ، عاشق بودن ، .....من زیبا هستم .من خود شیفته هستم من خودم را دوست دارم Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ذکر

  •  گفت تو به این کلمات عربی باور داری و من خواندم أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ  (نمل ۶۲ )   وَ إِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَ لْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ (بقرة ۱۸۶) وَ لِلَّهِ الأسماء الحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا ( أعراف ۱۸۰) و من هر روز  دعای توسل خواندم و ایه های شریف را ...من باور دارم معجزه در راه است. تسبیح را از کربلا آورده بود و من هر روز ذکر می خواندم + نوشته شده در  سه شنبه بیست و یکم آذر ۱۳۹۶ساعت &nbsp توسط اثیره  |  , ...ادامه مطلب

  • من زني هستم آزاد در فطرتم حيا نهاده شده

  • امامزاده ای  در ده ونک . دوربین را درآورداز آینه کاری توی امامزاده عکس گرفت اثيره هزار تکه شده بود توی آینه ها.... آقای مهندس ی خانومی اومده برای زیارت میخواد بره امامزاده من گفتم  از شما اجاره بگیرم . مهندس برمی گرده به زن نگاه می کند راه را برای زن باز می کند و میگه خانم امامزاده در حال مرمت است بفرمایید. زن در امامزاده احساس امنیت و آرامش دارد. امامزاده حلوت است رنگها را بست به دستش . این جایزه زن بود که امروز نه اشکی ریخت، نه سیگاری گیراند، نه دودی بلعید. دل تنگ بود سلامی فرستاد. چشمهایش خندید.  جواب سلام ش رسید ...کفشهایش را با همان دستی گرفت که چهار بند رنگی پیچیده بود دور مچش. کفشهایش را  درآورد." حالا داشت نذر میکرد این بار که بیاید به او بگوید دیوانه  من عاشق پيامبر و باران م ... و قاصدك ها پیامبران او هستند.نشسته بود  در امامزاده صابر همان روز پشت فرمان بود پيام ها يكي يكي رسيد همان روز پدر را هم ديد همان روز با پدر حليم و آش رشته خوردند با هم از خيلي دورها حرف زدند سوغاتي پدر را داد يك شيشه عسل و چند بسته شكلات ...رانندگي ميكرد پيامها اشك ب چشمش مياورد نبايد گريه كند نبايد غر بزند نبايد دلي را بشكند ...اما شكسته بود خيلي سالها پيش همان روزها كه از او خواستند نقش رقيب را بازي كند تا كسي را ،طرفداري را،عشقي را،بطرف خود بكشند  زن هرگز نفهميد ان زن كيست ديگر مهم , ...ادامه مطلب

  • من حالم خوب است

  • چه بیهوده داغ ...چه بی قرار به قتل واژه ها نشسته ام . ............... من اگر بمیرم دلم فقط برای تو تنگ می شود. ................... اگر روزی مردم به رسم اجدادم در مراسم برایم شراب بیاروید و تمام مردان عاشقم را یک دو جام ................., ...ادامه مطلب

  • قاصدک

  • قاصدک ها را دوست دارم . لابلای درخت پرتقال میوه ای بود به شکل کیوی عجیب بود .وقتی پرتقال می چیدم اون میوه عجیب را هم چیدم اما اون از پرتقال ها جدا کردم روی صندلی پشت در ظرفی گذاشتم تا در راه از باغبان بپرسم این میوه چیست .  تا تهران همراهم بود , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها