دنیای بزرگتری را می شناسم دنیای به نام تو که درون من خفته ای . دنیایی که مرا از این خشونت و حقارت وانتظار به ارامش می رساند .دنیایی به نام پاکی ات . به نام سکوت ...به نام عشق و تحمل .دنیای رنگی و محزونم . دوباره اینجا نشسته ام و به کابوس های عاشق پر و بال میدم . ..رنگها روی بوم می رقصند ومرا به سماعی دوباره بر مرکزی ترین قسمت زندگی ام وادار می کنند ...
ایستاده ام پشت به دریا و دستانم را سایه بان کرده ام روی چشمانم . بلند بلند می خوانم . .دریا دریا دریا و در آن لجظه زنی چشم هایش رابه کبوترها بخشید براهنی .
لحظه ها را به انتظار می نشینم ...
+ نوشته شده در دوشنبه سی ام مرداد ۱۳۹۶ساعت توسط اثیره |
اثیره...
ما را در سایت اثیره دنبال می کنید
برچسب : بگذار, نویسنده : asirea بازدید : 139 تاريخ : پنجشنبه 9 شهريور 1396 ساعت: 22:39