آسمان نیمه ابریست و هوا سنگین و سرد است . نانوایی ها و سوپرمارکت ها باز است و داروخانه ها و حضور مردم حداقلی است .پیاده روها تا حد زیاد خلوت است مردم از ماشین های شخصی برای جابجای استفاده می کنند . ع, ...ادامه مطلب
در ضرب المثلی ترکی مثلی هست ک ه معادل فارسی اش این است که گربه فقط تا سر کوچه می تواهد چهار نعل بتازد. و این حکایت این روزهای من است که از پشت بام بالاتر و از حیاط جلوتر نمی روم . برنامه سفری به خارج, ...ادامه مطلب
من همیشه منتظرشما بودم در فصل های پی در پی پشت پنجره نشسته ام تا بیایید. خدا خودش خواسته من عاشق باشممن در شمال در روستا منتظر بودم من در تهران وقتی با ماشین م از اتوبانی می گذرم به مسافر کنار جاده , ...ادامه مطلب
امروز ششم اسفند است كاش امروز به جاي گل و شيريني و هديه يك لحظه ديدار با مادرم را ... , ...ادامه مطلب
سالهایی که زمستان زمستان بود و بهمن شور و حال داشت تهران تهران بود. شب تا صبح من و خواهرهاو دوستانمون جلو سینما و تتاتر صف می بستیم تا تاتر خوب ببینیم یا فیلم .در این ایام رویا می بافتیم لذت می بردیم , ...ادامه مطلب
در درون زن اثیری انسانی از معجون خدایان و شیاطین مجموعه ای از خیر و شر . زنی که در اوج احساسات با نگاهی با جهان بینی زنانه با عشق به هستی نگاه می کند و زن دیگر درون من از امید حرف میزند و دیگری به کشف معمای بزرگی به نام مرگ است ...یکی ویران شدن خودش به تماشا نشسته است و دیگری عشق به جهان با شعر ...زن اثیری جمع اضداد است ...این درها را محکم نبندید ...دلم میریزد... تمام قد به ساحت بزرگان شعر ,مبارک ...ادامه مطلب
يك روز كه شاد بودم برايت مي نويسم يك روز كه حالم خوب بود برايت مي نويسم يك روز كه مثل اين روزها نبودم برايت مي نويسم چه روزهاي سختي را ورق زده ام .... ورق بزنيد! + نوشته شده در چهارشنبه هشتم شهریور ۱۳۹۶ساعت توسط اثیره | ,برايت,نويسم ...ادامه مطلب
اسم همه شان در لیست شاعران بود با تکه پاره های از اشعارشان ... چه پازل عجیبی ست فقط اسم یک نفر فقط یک نفر بین آنها نوشته نشده ! چرایش را میدانم . از بس ایده آل گر است . + نوشته شده در سه شنبه شانزدهم خرداد ۱۳۹۶ساعت توسط اثیره | , ...ادامه مطلب
سه روز پیش چهارصد نهنگ با هم به ساحل گریختند سوی مرگ هیچ کسی تعجب نکرد . امید در سالهای جوانی نمیگذاشت جانِ خودم را بگیرم مثل آدمهایی که در تابلویِ نقاشیام کلیشهای وسط جاده با چمدانهاشان ایستادهاند و شک ندارند جاده را تا آخر تا آنجا که خورشیدش در حال غروب است ادامه میدهند نمیتوانستیم ادامه ندهیم. نرگس البته حوصلهی منتظر شدن نداشت. برای همین رفت و الهه هم تعدادی قرص خورد در اتافش را بست و رفت . هیچ نامه ای هم نذاشت . الهه اون روزها سال دوم رشته فلسفه بود گفتند قاطی کرد. داشتم فکر میکردم اگر امید نبود بیشتر از اینها تلفات میدادیم. بیشتر از چهار دانشجو در همون سال که دانشجو بودم . ..ای کاش آمارهای نسلکشی را جابهجا کنیم. نشد دیگر. به بزرگیِ خودشان ببخشند. البته مامورِ سرشماری مُردههایی را که راه میروند در سیاههی موات نمیآورد. در ثانی امیدِ واهی هم بد چیزی نیست. پای آدم را در جادهیِ واهی به مقصدِ خورشیدِ واهی قرص میکند... ذر ساحل مردان و زنان زیادی قدم میزنند و زنی دیوانه به فکر چاپ کتابش و نمایشگاه نقاشی قلم میزند و به سن و سالش نگاه نمی کند هم سن های او نوه هایشان, ...ادامه مطلب
.یک . وقتی سرم درد دارد .درد یاد آوری می کند وارث مادرانم هستم. دوروز درد کشیدم. قرص خوردم. آب خوردم آب میوه خوردم یک روز چشمانم را با بندی مخصوص بستم .پرهیز غذایی داشتم چای نوشیدم با لیمو و دارچین و زنجبیل یا زنجفیل و پرده های اتاقم را بستم. سکوت سکوت سکوت . خواب دیدم. مامان با خودش نور آوردو سه قرص نان . با تب و لرز بیدار شدم ...ترسیده بودم. دو .امروز برف بارید. با خوشحالی توی تراس ایستادم مثل بچه ها از دیدن برف لذت بردم. گلدانهای توی تراس را به آپارتمان منتقل کردم...تکه ای از من در شمال است و با خودش عشق می اورد. تکه ای از من در تهران است عاشق رفتن است . در شمال زنی درها را به سوی گذشته می بند زنی در تهران احساس می کند از جایی دوباره به دنیا می آید.این سوی پنجره انگار زنی زیر باران قدم میزند. آن سوی پنجره زنی در برف شادی می کند. زنی در تهران بدنیا آمده قویتر زنی آن سوی پنجره همه حسرت و نگرانی و ترس هایش را به رودخانه سپرده.مردی در شمال زیر پتو دراز کشیده و مردی در تهران دستش را به سوی زن دراز کرده تا دستان زن را ببوسد.,بعد از چند روز حاملگی معلوم میشود,بعد از چند روز بفهمیم بارداریم,بعد از چند روز زن حامله میشود ...ادامه مطلب
چند روز او را می شناسم و یا چند ماه است او را می شناسم چند سال ؟حس خوبیست فکر کنی کسی تو را دوست دارد... درکت میکند، همیشه همراه است و روزبروز بر محبتش اضافه میشود همانطور روز بروز بر عشق و نیازبه او اضافه شده تا به اینجا رسیدهای که هر ده دقیقه به یادش میافتی و هر کار مهمی را برای دیدن او نیمهکاره رها میکنی... کسی که طعمش را دوست داری، عطرش را دوست داری، اسمش را دوست داری، قد و بالایش را دوست داری و همه جا با او هستی... کسی که دلت میخواهد تمام خاطراتت را شنیده یا شاهد بوده باشه ... کسی که با او سینما رفته باشی ، برایت قصه خوانده، برای او طراح,پنجمین روز آفرینش,پنجمین روز آفرینش استاد فرشچیان,پنجمین روز المپیک,پنجمین روز محرم,پنجمین روز آفرینش فرشچیان,پنجمین روز جشنواره فیلم فجر,پنجمین روز جشنواره فجر,پنجمین روز عملیات تکریت,پنجمین روز جشنواره,پنجمین روز نبرد ...ادامه مطلب
شرایط دق مرگی یک اثیره چشمهایم را ببندم و یک قبر اجاره کنم . به همه بگویم من مرده ام ... دستهایم را از قبر اجاره ای بیرون بیاورم تا علف های هرز را نوازش کنم سنگ قبرم باخط زیبا نوشته شود... کسی که این جا خوابیده اثیره است. گل و گلاب یادتان نرود راستش من هر روز میمرم اما توی قبر اجاره ای نمیروم هر روز صبحانه می خورم توی ماشین پشت چراغ قرمز کتاب شعری را ورق میزنم تازه توی شب ها پر رو ترم به وبلاگ های همسایه سر میزنم . وقتی همه خوابند من هم خواب می بینم پرنده شده ام...اما توی هیچ قبری جا نمیشم . تازه بعد از این همه روز خودم را لاغر کرده ام گوشت هایم اندازه استخوا, ...ادامه مطلب
بوی مهر می اید. امروز در خیابان ولی عصرپسری گل میفروخت. در خیابان سعادت آباد کارگرها ی فصلی در انتظار نشسته بودند. زنان نو کیسه شهرک غرب با کفش های پاشنه بلند رانندگی می کردند. زن میدان فردوسی یک گراز است .مردی کذاب سر درختان انقلاب را می برید.آقا راست است همه ی استادهای دنیا نمره خوب به سکس می دهند؟!مرد را سوار کردم. به مرد گفتم .درها را ببند پنجره ها را ببند/ بعد از جنگ همه چیزهای خوب دنیا را انبار کردم پشت درهای بسته .امروز در خیابان بوی پاییز می آید., ...ادامه مطلب