جشنواره

ساخت وبلاگ
سالهایی که زمستان زمستان بود و بهمن شور و حال داشت تهران تهران بود. شب تا صبح من و خواهرهاو دوستانمون جلو سینما و تتاتر صف می بستیم تا تاتر خوب ببینیم یا فیلم .در این ایام رویا می بافتیم لذت می بردیم در صف های طولانی برای دیدن فیلم . فیلم دونده . باشو غریبه ای کوچک .مادیان . لیلا . نرگش . مسافران . مادیان اصلا ترک کردن سالن سینما سخت بود . دلمون می خواست ساعت ها بشینیم و به این پرده جادویی نگاه کنیم . مسخ می شدیم . طپش قلب . درگیری ذهن با داستان فیلم . یک روز توی صف طولانی ایستاده بودیم امیدی نداشتیم اون سانس فیلم را ببینیم برای سانس بعدی باید می ایستادیم . مردی از سینما اومد بیرون و از ما پرسید چند نفرید من گفتم گفت پشت سرم بیایید داخل . ما بدون خرید بلیط وارد شدیم و فیلم را دیدیم .

 

 

 

و هر سال اتفاقی جالب برای مان می افتاد و در جشنواره سینما و تاتر خاطرات به یاد ماندنی داشتیم . و هر سال من در جشنوار موسیقی وضع م بهتر بود. همیشه مهمان بودم.

اثیره...
ما را در سایت اثیره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asirea بازدید : 133 تاريخ : چهارشنبه 24 بهمن 1397 ساعت: 5:08