هذیان نوشتم. نوشته های این وبلاگ اثر هنری ارزش ادبي نداره اجازه ندارید کپی کنید ...

ساخت وبلاگ
مادر دو سیگار برای جفتمان روشن کرد و گفت بشینید روی فرش ها به جهنم که کثیف شود مادر اگر میدانست تو شاعری فانوسی برایت روشن می کرد تا از پشت پنجره های بسته برایمان شعری بخوانی...من به اندازه چهل سال گریه کردم در این چند سال برای اتفاقاتی که همه باورهایم را بهم زد. به مادرم گفتم پاییز را دوست دارم که با مهر آعاز میشود لبخند زد گفت اما پاییز با شاعران مهربان نیست راست میگفت .میدانم دوباره بلند می شوم بلندی میشوی  خدا بزرگتر از دردهای ماست...

اثیره...
ما را در سایت اثیره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asirea بازدید : 139 تاريخ : چهارشنبه 21 مهر 1395 ساعت: 1:11