دیروز اندکی زندگی را بو کشیدم ؛درختان پرتقال لیمو نارنگی نارنج آن گوشه ی باغ ،از داخل دوربینم تماشامی کردم روی شاخه ی چند نارنج مانده یادآور زمستانی که گذشت درختانیکه که به بار نشست . اندیشه ای شیرینی و ملاسی و ترشی هر کدام از میوه ها در دهانم مضاعف شد . و درخت انار وحشی که بارش روی شاخه پوسیده .
مثل داستان ما آدم ها حقیت زندگی مانرا به ندرت تمام می کنیم و به انتها نرسیده ،خود به پایان می رسیم ...برخی بدون مرگ ثمربخش را تجربه کنند ...درست مثل انارهای وحشی ا پوسیده. روی شاخه آویزان سرنوشت نیمه در قاب دوربین زندگی ....بعضی مثل پرتقال و نارنگی و نارنج ، به کمال رسیدند .
دنیا پر است از قصه های ناتمام و حادثه های عقیم مانده ی بسیاری که پابه ماه و هیجان مند در شکم روح مان دست و پا می زنند و شوق رسیدن دارند،
از دلم نیامد این آخرین نارنج را از شاخه جدا کنم.
اثیره...برچسب : نویسنده : asirea بازدید : 10