وقتی حضور ندارد

ساخت وبلاگ
پشت چراغ قرمز سر چهار راه آتیه همه ایستاده ایم .

 من نام همه  خیابان ها را فراموش کرده ام

من اسم همه گلها را از یاد برده ام .

من اسم همه کافه ها را....

دکتر دستگاه فشار خون را به بازوی راستم  بست و گفت یادت باشه تو باید به من سلام بدهی.

گفتم بله ؟

گفت : این جا نوشته با دست اشاره میکرد به دفتر

- دوسال از من کوچکتری انگار حواسش را جمع کند فشارم را گرفت دستگاه راباز کرد دویاره به دست چپ م  بست .

گفتم لزومی ندارد. اقای دکتر من فشار خونم طبیعی است  هیچ درد و بلایی ندارم فقط پاشنه پای راستم کمی درد دارد.

-باید زیاد بخوابی . چند ساعت می خوابی گفتم دو ساعت....گفت کم است . نگاهش کردم .دارو نوشت و عکسی از رادیالوژی برای نیم رخ پاشنه پای راستم

:_دارونمی خورم

 :_باید دارو بخوری تا بخوابی ...روح و جسم ت باهم  همراه نیستند .

:_ به اندازه کافی در دنیای اوهام و توهم هستم .داروی توهم زا نمی خورم . نگاهم کرد. بلند شدم  بلند شد .

گفت با خودت اشتی کن ! خودت را به یک قهوه دعوت کن دست خودت را بگیر برو پارک برو سینما برو گردش برو مسافرت ...

گفتم اقای دکتر ...اسم گل ها را فراموش کرده ام من نام پرندگان را از یاد برده ام . من پیر شده ام  

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۶ساعت   توسط اثیره  | 
اثیره...
ما را در سایت اثیره دنبال می کنید

برچسب : وقتی,حضور,ندارد, نویسنده : asirea بازدید : 119 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 7:47