می دانم وقتی آدم خسته می شود میرود. فرشته مرگ شبیه برادری یا شبیه فرزندی خودش را نشان میدهد من باور دارم مرگ خواب ابدی ست . آپارتمان تهران را به همراه زن جوان تمیز کردم لباسها را جمع و جور کردم بخشیدنی ها را بخشیدم نباید زیاد دورم شلوغ باشد خانه شمال را هم تمیز کردم دست تنها . هنوز هم زیباترین خانه روستاست . زن روستایی پرسید:" روستا را دوست داری ؟ به پهنای صورت بهش لبخند زدم ".
خانه شمال خانه ابدی من خواهد شد. من هم این را میدانم . توی این ویلا من مهمانم .در این خونه ها مهمام این را خوب میدانم.
شاعری گفت یک روز زمستانی میمرم.
گفتم خدا نخواهد شما هنوز جوان هستید
گفت:" حتی ماه ش را هم میدونم در سکوتی عمیق کتابهایش را حمع کرد رو به من گفت، هنرمند جماعت بهش الهام میشه . ی روز به حرفم می رسی "!
گفت "آدم که خسته میشه برای همیشه میره ".
بدرود!
ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز
خیام بزرگ همواره دغدعه زندگی و مرگ را داشته است این روزها چقدر با این فیلسوف و ریاضی دان و شاعر ملی هم آوایی می کنم از آمدنم نبود گردون را سود وز رفتن من جلال و جاهش نفزود
برچسب : نویسنده : asirea بازدید : 97