اثیره

متن مرتبط با «نمیدانم از دلتنگی عاشقترم» در سایت اثیره نوشته شده است

خیالی از جنس اثیره ای

  • می توانی بروی بی آنکه به گل های توی حیاط فکر کنی بی آنکه در را محکم پشت سرت ببندی اما محبوبم یک کاسه آب روی خاک جمع می شود اما خیالم نه, ...ادامه مطلب

  • امرداز مبارك

  • چه کار خوبی کردی به دنیا اومدی .من هم از تو نقش زدم ..چه خوب که هستی ..بهترین آروزهایم دلی آرام ، شادی بسیار سفرهای فراوان برای توست آدم‌های مثل تو !گر به دنیا نیایند، آرزوهای زیادی روی زمین زندگی نمی‌شوند. .تولدت مبارک بخوانید, ...ادامه مطلب

  • پایان و آغاز

  • سلام زندگي خوب است گرم است پرشور و دلنشين است حتي مرگ هم گرم است وقتي كه جور ديگر نگاه كنيم وقتي از همه پنجره ها نگاه تو باشد بيا, ...ادامه مطلب

  • عزيز از دست رفته

  • حالا كه  تو با بهار رفته ايگنجشكان روي درختان سپيداربه انتطار  باران  را مي خوانندشكوه باران  يعنيرفتن تو سفر رود به  درياست پنجشنبه رودسر , ...ادامه مطلب

  • پر از نقاشی

  • آدم ها با نقاشی ام عکس یادگاری می گیرند. گاهی پرتره از آنها می کشم من با امضای زیر تابلو به خانه ها میروم.اونها نمی دانند من با نقاشی میرقصم با خطوط بی اهمیت مشکی وسط صحفه ای سفیدمن با نقاشی تحمل می کنم با نقاشی زندگی می کنم و برایش زیر لب می خوانممردم شهر نظر باز و تو در جلوه گریعشق در پیله ی پروانه به رقص آمده استامروز پشت کفش های سفید بخت م را قهوه ای یک دست زدم بعد روی آن یک کیک تولد کشیدمفردا تولد جان جانان است., ...ادامه مطلب

  • شکل دلتنگی

  • زندگی من پر از دلتنگیه .  دلتنگی از نبودن مادرم . از خواهرها که این جا نیستند از برادرم که تنهاست و از من دوره ...دوستانی که آمدند و رفتند ...آمدند و رفتند ....بودن کسی که دلتنگی هامو کم کنه و لحظه هامو لذیذ و باارزش...با ارزش ترین اتفاق که میتونه از روی طاقچه دلم بیفته پایین ...ی پیام از اونی که باید باشه و نیست . یعنی .... + نوشته شده در  چهارشنبه یکم شهریور ۱۳۹۶ساعت   توسط اثیره  |  ,دلتنگی ...ادامه مطلب

  • به می عمارت دل کن که در این جهان خراب برسرآن است که از خاک ما بسازد خشت (حضرت حافظ)

  • مهم نیست چقدرخسته ای به خودت برس ! مهم نیست که چقدر بدی دیدی تو...به عشق ورزیدن و مهربون بودن ادامه بده ! مهم نیست که چقدر سرت شلوعه ،وعده غذاییتو سروقت بخور ! مهم نیست که چقدر حسته ای ،قبل از خواب یک ربع کتاب بخوان مهم نیست اوضاعت خوب نیست امید را از دست نده تلاش کن بخندی مهم نیست که چقدر زندگی سخته ، تو سخت تر باش ! یاشار میگه مهم ترین عضو بدن قلبه نه چشم نه دندون مهم ترین عضو زانوست باید دستت را بذاری روی زانو هات تا دوباره بلند بشی و ادامه بدهی ...میدانم اوضاع اینطوری نمی ماند لحظه هایی داشتم  سخت تر از این تا لب مرگ رفتم و برگشته ام .نترسیدم. چرا حالا ؟ + نوشته شده در  یکشنبه هشتم مرداد,عمارت,این,جهان,خراب,برسرآن,است,خاک,بسازد,خشت,حضرت,حافظ ...ادامه مطلب

  • من خانه ام را پر از رنگ می کنم تا تو بیایی

  • نوشته های این وبلاگ ارزش هنریو ادبی نداردبرداشت از نوشته جایز نیستشغل :زن مطبخیمهارت ها : نقاشی روی بوم ، در و دیوار و کابینتمهارت ها :.دلبری ، دوست داشتن ، رفصیدن با خیال ،کمی سه تار ، کمی تار، کمی عقده ای ،متولد :سال مار /پیرزنبیمار: روان پریشکتاب :...در کتابخانه ملی ثبت شد!, ...ادامه مطلب

  • بعد از من بماند برای وارثان وبلاگ نویس

  • -می خواهم چیزی را اعتراف کنم -بگو خیلی وقت ها ازتو لجم می گیره .اما خیلی عاشقتم تو تنها کسی هستی که من عاشقشم .در این دنیا هر چه تلاش کردیم همدیگر را نشناختیم .مثل هم نبودیم . فرهنگ ، آموزش ، تربیت ، تجربه هامون از درک پیرامون ...کدوم بد بود کدوم خوب ... برای داشتنش همه کار کردم . هر روز نقش کسی را , ...ادامه مطلب

  • تولدی از نو نمایشگاه نقاشی

  • لباس شکری رنگی را از قبل آماده کرده بودم یکی از بچه ها روسری م را زیبا دور گردنم بست . روی صندلی نشسته بودم از هفته قبل وقت گرفته بودم زن گفت مثل عروس ها شدی من که عادت به آرایش نداشتم همیشه یک رژه لب میزنم و ریمل . می ترسیدم ...خواسته بودم ساده ساده باشم . کارتها را خودم طراحی کردم بچه ها و  همسرم کارت ها را پخش کردند خودم کارت ها را چاپ  کرده بودم ...مهمانها آمدند ...همین روزها بود...همین روزها ...سبدهای گل بود که پر شده بود خواهرها و همسرانشان برایم درختچه و گلدانهای زیبا فرستاده بودند ...جس خوبی داشتم استرس ....عکاس هم آمده بود هی می گفت آروم باش ...گفتم از دست این لباس ها کلافه ام...این روسری لعنتی ....کفش های پاشنه بلندم ....جسین آخر از همه وارد شد همه او را می شناحنتد ...همه مثل من صداش میزدند یکی گفت : شما حسین هستید...تابلویش را نقش زده بودم ...ساده کم رنگ پراحساس ...پسرم را به او نشان دادم و بهش گفتم حالا دو پسر دارم ...با دخترم مثل برادری جرف میزد دوستان نقاش ام از او دلبری می کردند ...نگاه نجیبی داشت . در دل به او افرین گفتم .خوب شناحته بودم روحش را....عکاس خبری ارام در گوش, ...ادامه مطلب

  • بعد از چند روز مهمانی

  • .یک . وقتی سرم درد دارد .درد یاد آوری می کند وارث مادرانم هستم.  دوروز درد کشیدم. قرص خوردم. آب خوردم آب میوه خوردم یک روز چشمانم را با بندی مخصوص بستم .پرهیز غذایی داشتم چای نوشیدم با لیمو و دارچین و زنجبیل یا زنجفیل و پرده های اتاقم را بستم. سکوت سکوت سکوت . خواب دیدم. مامان با خودش نور آوردو سه قرص نان . با تب و لرز بیدار شدم ...ترسیده بودم. دو .امروز برف بارید. با خوشحالی توی تراس ایستادم مثل بچه ها از دیدن برف لذت بردم. گلدانهای توی تراس را به آپارتمان منتقل کردم...تکه ای از من  در شمال است و با خودش عشق می اورد. تکه ای از من در تهران است عاشق رفتن است . در شمال زنی درها را به سوی گذشته می بند زنی در تهران  احساس می کند از جایی دوباره به دنیا می آید.این سوی پنجره انگار زنی زیر باران قدم میزند. آن سوی پنجره زنی در برف شادی می کند. زنی در تهران بدنیا آمده قویتر زنی آن سوی پنجره همه حسرت و نگرانی و ترس هایش را به رودخانه سپرده.مردی در شمال زیر پتو دراز کشیده و مردی در تهران دستش را به سوی زن دراز کرده تا دستان زن را ببوسد.,بعد از چند روز حاملگی معلوم میشود,بعد از چند روز بفهمیم بارداریم,بعد از چند روز زن حامله میشود ...ادامه مطلب

  • من از این تن گریزانم

  • ,من از این شهر میرم,من از این دنیا چی میخوام,من از این زندگی سیرم,من از اینکه گریه کردی ...ادامه مطلب

  • هذیان نوشتم. نوشته های این وبلاگ اثر هنری ارزش ادبي نداره اجازه ندارید کپی کنید ...

  • مادر دو سیگار برای جفتمان روشن کرد و گفت بشینید روی فرش ها به جهنم که کثیف شود مادر اگر میدانست تو شاعری فانوسی برایت روشن می کرد تا از پشت پنجره های بسته برایمان شعری بخوانی...من به اندازه چهل سال گریه کردم در این چند سال برای اتفاقاتی که همه باورهایم را بهم زد. به مادرم گفتم پاییز را دوست دارم که با مهر آعاز میشود لبخند زد گفت اما پاییز با شاعران مهربان نیست راست میگفت .میدانم دوباره بلند می شوم بلندی میشوی  خدا بزرگتر از دردهای ماست..., ...ادامه مطلب

  • ذهنی قلبی پر از اندوه

  • عکسی در کافه  انداختم . روی عکس برای پسرم مومخملی نوشتم . این کافه برای همیشه بسته شد!, ...ادامه مطلب

  • نمی دانم از کیست .(قطره های باران )

  • من و سیگاری روشن سینه ای پر از درد من و نبودن خیال برزخی مرگ نام  برزخی من و کمبود این احساس با دوپیک شراب ناب من و طبیعت و ذات زنی تنها من و نقاشی های زنگ روغن و امضای پای تابلوهام من و نبودنت و کلمه ای ا   ی   کا    ش من !دانای بی شعور می دانم تو نیستی بر نمی گردی اما روی کاغذهای کاهی طراحی م نوشتم برزخی تابوها را شکست و برگشت,نمی دانم از زندگی چه میخواهم,نمیدانم از دلتنگی عاشقترم,نمی دانم پس از مرگم,نمي دانم پس ازمرگم چه خواهدشد,نمیدانم پس ازمرگم چه,نمیدانم پس ازمرگم چه خواهد شد,نمي دانم پس از مرگم,نمیدانم نهان از من,شعر نمی دانم پس از مرگم ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها