اثیره

متن مرتبط با «نمی دانم کیستم» در سایت اثیره نوشته شده است

نمی توانم سکوت ماه را تاب بیاورم

  • چگونه برای چشم هایت شعر بخوانمچگونه سیمای خسته ات را تاب بیاورمباید دست هایت را بگیرمبرایت از سکوت ماه بگویماز جلگه های دست نخوردهو آهوانی که هیچ گاهمعنای ترس را تجربه نکردندنمی توانم ماه  رادست آسمان رها کنم  , ...ادامه مطلب

  • دیگر به هیچ آتشی نمی توان سوخت!

  • نامه به محبوبم!محبوبمتوکه نیستی پنجره ها بسته است.اصلا چراباز باشد؟درختان در خواب زمستانی خفته اند.شاخه ها بی برگ استدرخت سپیدار ساکت است نمایشی از تنهایست آسمان خاکستری استاین روزها زمستانی است , ...ادامه مطلب

  • برای کسی که مرا نمی خواند!

  • در زندگی فقط یک نفر هست وقتی با او حرف میزنی خودت را می بینی مثل اینه است . آینه ای که به تو انتقاد می کند عیبت را روب ه رویت می گوید به دروع از تو تعریف نمی کند  یک نفر وقتی به چشمانش نگاه می کنی دنبال حقیفتی در نگاه توست .نباید این همه زود میرفت باید مرا آماده می کرد . هر چند بارها این کار را کرد , ...ادامه مطلب

  • شاعرش را نمی شناسم

  • من اگر بمیرم دلم فقط  دلم برایت تنگ می شود اگر روزی مردم  به رسم قیبله ام تاتارها با خودت سنگی بیار و تمام معشوقه هایم را بکش, ...ادامه مطلب

  • درخت گلابی شکوفه سیب نمیدهد.

  • واقعا نمی دانم کِی و کجا کار خوبی انجام داده ام که آسمان  به من رحم کرد و به زیباترین شکل  به من فهماند باید همه چیز را متوقف کنم. همه می دانند فهماندن به این جانور وحشی ، دیوانه  و خودخواه و فرعون و متوهم (یعنی خودم) دشوار است. اما کار نشد ندارد. دریک لحظه اتفاق می افتد. و درست زمانی که خودت را آنطور که واقعا هستی ببینی. نه آنطور که می پنداری هستی. صادقانه، منصفانه و بی رحمانه. اینکه بفهمی هیچ گ.. نیستی. اینکه بپذیری هیچ هستی. هیچ تر از هر هیچ. اینکه وقتی استخوانهایت زیر این حقیقت خرد شد و وقتی صدای شکستن استخوانهایت را شنیدی و همه چیزت ناگهان سوخت و خاکستر شد، دوبار از خاکستر متولد بشوی.!؟! کمی تا قسمتی بلند شدن و فراموش کردن دردها سخته اما اصلا همه ی ماجرا همین دوباره زاده شدن است ...البته از گروهی که باعث شدن خودم را در این سن بعد از 5 دهه بشناسم . متشکرم.,شکوفه درخت گلابی ...ادامه مطلب

  • نمی دانم از کیست .(قطره های باران )

  • من و سیگاری روشن سینه ای پر از درد من و نبودن خیال برزخی مرگ نام  برزخی من و کمبود این احساس با دوپیک شراب ناب من و طبیعت و ذات زنی تنها من و نقاشی های زنگ روغن و امضای پای تابلوهام من و نبودنت و کلمه ای ا   ی   کا    ش من !دانای بی شعور می دانم تو نیستی بر نمی گردی اما روی کاغذهای کاهی طراحی م نوشتم برزخی تابوها را شکست و برگشت,نمی دانم از زندگی چه میخواهم,نمیدانم از دلتنگی عاشقترم,نمی دانم پس از مرگم,نمي دانم پس ازمرگم چه خواهدشد,نمیدانم پس ازمرگم چه,نمیدانم پس ازمرگم چه خواهد شد,نمي دانم پس از مرگم,نمیدانم نهان از من,شعر نمی دانم پس از مرگم ...ادامه مطلب

  • مرد بارانی (نمیدانم از کیست )

  • یازده ساله بودم دلم عروسکی میخواست با موهای قهوه ای پشت ویترین بود موهایش را دو تا خرگوشی بسته بود همش اندازه کف دستم بود مردی که بارانی به تن داشت آن را برایم خرید مرد بارانی را به جای تو گرفتم  من  حسادت می کنم برای این است که روی تمام عابران می باری حتی از لایه یقه ی آنها سُر می خوردی روی گردن موها و سینه ها و بازوها رانها حتی به چشم خود می بینم دست کسی را گرفته ای و چکه می کنی از تن پاره پاره ی چتری, ...ادامه مطلب

  • نمی دانم از کیست

  • من متولد یک روز اردی بهشت هستم من متولد شدم  با رنگ های گرم با بوسه های داغ بهاری رگبارهای زودگذر اصلا روزی بدنیا اومدم که چشمانم دروغ نگویند چشمانت دروغ نگویند از پشت عینک ها به هم نگاه نکنیم ما همه متولد همه ایم "باران به تاریخ من متولد شد و/آسمان پشت پنجره هرروز پایین تر می آید"    ,می دانم که نمی دانم از کیست,نمی دانم کیستم,جمله می دانم که نمی دانم از کیست ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها