طرار

آن شب سه دوست با هم تصمیم گرفتند

اولی زنی لچک به سر ( تو بخوانی مردی با عکسی زنانه ) امشب من خر این زن اثیره ای را می دزدم

دومی با لبخندی تلح گفت امشب به زن اثیره ای درسی بدهم تا بفهمد با کی طرف است من بزش را می دزدم

سومی نویسنده بزرگ و با هویت مشخص و معلوم  گفت من امشب لباسهایش را می دزدم .

سه دوست خندیدند

اثیره زنی با یک خر درون و یک بز و یک دست لباس زیبا

اتاق چت شب ساعت 11

سلام عزیزم خوبی ؟

سلام خوبم

سلام اثیره هستی ؟

سلام بله هستم

سلام گلم چطوری ؟

سلام خوبم

امروز چیکار کردی؟

با خر درونم با بز وحشی ام دلفک بازی درآوردیم  سواری دادیم

زن لچک به سر گفت : اثیره حواست کجاست ؟من موذن شهرم باید خودم رابه مسجد برسانم خرت را به من میدهی ؟ اثیره ریسمان خرش را به دست زن لچک به سر داد زنی با خنده های مستانه

مردی که در تاریکی نشسته بود : گفت خره چیکار میکنی برو دنبال خرت و بز را در کوچه تاریکی برد

اثیره دنبال خرش و بز درونش بود که مردی متشخص و بظاهر جلتمن به اثیره گفت : چه نشستی که خر درونت وبزت درون چاهی هستند اثیره لباس هایش با برند معروف را بیرون چاه گذاشت و پرید ته چاه ...ته ته چاه...

وقتی از خرش و بزش خبر نشد از چاه بیرون اومد لباسش را طرار برده بود .

اثیره

اثیره...