اثیره

متن مرتبط با «ماه» در سایت اثیره نوشته شده است

نمی توانم سکوت ماه را تاب بیاورم

  • چگونه برای چشم هایت شعر بخوانمچگونه سیمای خسته ات را تاب بیاورمباید دست هایت را بگیرمبرایت از سکوت ماه بگویماز جلگه های دست نخوردهو آهوانی که هیچ گاهمعنای ترس را تجربه نکردندنمی توانم ماه  رادست آسمان رها کنم  , ...ادامه مطلب

  • هیچ ماهی نماند در نقاب

  • این زمستان که تمام شود یقین می یابی که بازگشتی نیست !خیالت راحت می شودکسی به انتظارت نیستخیالت راحت باشدزندگی دشواراستکه نه تدبیرینه تقدیری در کار استمن یکی یکی ستاره هایم را در یک شب ابری گم کرده امدر شبی که آسمانش بارانی بودهمراه زنان رقصیدمچرخیدمفال گرفتمدیگر دلم چیزی نمی خواهداگر این زمستان تمام شوددیگر امید انتظاری نیست.  , ...ادامه مطلب

  • ماه

  • تابلوهای نقاشی ام را دیگر به کسی نشان نمی دهم اقوام من فقط از دیدن نقاشی هام یک جفت پستان عریان می بینند و قلم بی حیای من  .. .این روزهار مشغول کشیدن از پرتره یک راز هستم . راز!طرح را زدم روی بوم تکیه دادم به دیوار و از دور به طراحی و طرح نگاه کردم . ارام ، متین ، یک تکه ماه در تابلو می درخشید...این تابلو را هم به کسی نشان نمیدهم ... اندازه بوم 100 در 70 + نوشته شده در  سه شنبه بیست و یکم شهریور ۱۳۹۶ساعت   توسط اثیره  |  , ...ادامه مطلب

  • ماه

  • من عادت کردم هر روز به صحفه گوشی م نگاه كنم و به تو سلام بدهم قبل از اینکه چشمهایم کاملا باز شود.من عادت کردم برای تو روز خوب آرزو کنم یواشکی صحفه ات را باز کنم به تو نگاه کنم .به پروفایلی بدون عکس . پنجره های بسته ... من عادت کردم + نوشته شده در  چهارشنبه یازدهم مرداد ۱۳۹۶ساعت   توسط اثیره  |  ,ماه ...ادامه مطلب

  • ماه داره دق ميده !

  • نوشته های این وبلاگ ارزش هنریو ادبی نداردبرداشت از نوشته جایز نیستعکس : منشغل :زن مطبخیمهارت ها : نقاشی روی بوم ، در و دیوار و کابینتمهارت ها :.دلبری ، دوست داشتن ، رفصیدن با خیال ،کمی سه تار ، کمی تار، کمی عقده ای ،متولد :سال مار /پیرزنبیمار: روان پریشکتاب : تولد یک اثیرهدر کتابخانه ملی ثبت شد!, ...ادامه مطلب

  • سلام به ماه

  • تمام پنجره ها را بسته بود آن که به او یاس سفید می گفت . تمام آن شب مست بود صنوبر پشت پنجره های بسته . تمام این شب ها  پاک شده بود و معصوم  و زیر نگاه  دوستی به پنحره ها چشم دوخته بود. ..تمام این شب ها زندگی پشت پنجره حفته بود...یکی گفت: شب ،سکوت ،گناه .دیگری نوشت :شب ،سکوت و من. (وقتی قصه می خواند چه ساده خواب میروم  همه خوابهایم خیال می شود فکر می کنم صبح زود است باید برخیرم) .   آدم که پیر می شود حوصله هیچ چیز را ندارد حتی پنجره باز شده رو به ماه حالاچه صنوبر باشد چه یاس سفید., ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها