اثیره

متن مرتبط با «در سرزمین من» در سایت اثیره نوشته شده است

من

  • امروز در عکست دقت کردم و فهمیدم با شانه هایت گریه را آغاز کردی . صورتم را چرخاندم تا خجالت زده نشویی اما تو که اینجا نبودی؟در معاشرت با آدمها بارها صورتم را چرخانده ام. تا غم را در چشمانم  نبینند این بارهم همینطور ...در عکس زنی است. نشسته بر روی مبل نیمه استیل به رنگ . کرم طلایی تجملی انگار از سفری. دور میایید رفیقی «خون چکان»زنی که نتوانسته با قسمتی از زندگیش کنار بیایید طی حادثه ای روح و روانش را گم کرده در عکس به چشمان زن نگاه می کنم هراس و اندوهی پنهان در پشت چشمها و کلماتش دارد . من از نگاهش. در عکس. میفهمم و دقت کردم و فهمیدم او هر روز با شانه هایش گریه کرده است .  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • مناجات نامه

  • ما را سر راه هم گذاشت تا دست هایمان بوی دعاهای اجابت شده بگیرد..............مرا در راهی قرار داد تا لبخند تو را مهمان شوم..................ای کاش د وست  زنده بود پاییز را قدم می زد...................قرار بود ترس ها . جهل ها را از خود دور کنیم...................می دانم صدای  قدم هایی را می شنوی تردیدهایم ...تنهاییم نمی گذاری... , ...ادامه مطلب

  • کتاب دومم در نشر چشمه چاپ می شود.

  • گفته بود:من بدون تو نمی تونم باشم!.تاریخ و زمان و ساعت ی را که نوشته بود را هم داشتسندمکتوبواقعیبرای جمع آوری کتاب دومش مشعول بود گاهی هم به نوشته های دوست سر می زد .نوشته هایی که آرشیو شدند...هر وقت دلش تنگ می شد نوشته ها را مرور می کرد که دوست از خودش نوشته بود...   , ...ادامه مطلب

  • روز مادر

  • امروز ششم اسفند است كاش امروز به جاي گل و شيريني و هديه يك لحظه ديدار با مادرم را ...  , ...ادامه مطلب

  • هیچ ماهی نماند در نقاب

  • این زمستان که تمام شود یقین می یابی که بازگشتی نیست !خیالت راحت می شودکسی به انتظارت نیستخیالت راحت باشدزندگی دشواراستکه نه تدبیرینه تقدیری در کار استمن یکی یکی ستاره هایم را در یک شب ابری گم کرده امدر شبی که آسمانش بارانی بودهمراه زنان رقصیدمچرخیدمفال گرفتمدیگر دلم چیزی نمی خواهداگر این زمستان تمام شوددیگر امید انتظاری نیست.  , ...ادامه مطلب

  • در سرزمین بی قراری ها سلام

  • دلتنگی در من پرسه می زند .  ماه من تاریک است درختان هم در زمستان کز می کنند آسمان هم تاریک است مردی که در خیابان ساز می زند غمگین است. از وقتی شادی رفته است شهر تاریک است., ...ادامه مطلب

  • اتفاقات خوب در راه است !

  • اثیره زن اردی بهشت 1344متولد تهران حیابان امیریه -منیریه از مادر و پدری مهاجر قفقازی/باکوییتحصیلات دانشگاهی : مدیریت صنعتی مهارت : نقاشی ، آشپزی ، زندگی کردن کودک بودن ، عاشق بودن ، .....من زیبا هستم .من خود شیفته هستم من خودم را دوست دارم Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • من زني هستم آزاد در فطرتم حيا نهاده شده

  • امامزاده ای  در ده ونک . دوربین را درآورداز آینه کاری توی امامزاده عکس گرفت اثيره هزار تکه شده بود توی آینه ها.... آقای مهندس ی خانومی اومده برای زیارت میخواد بره امامزاده من گفتم  از شما اجاره بگیرم . مهندس برمی گرده به زن نگاه می کند راه را برای زن باز می کند و میگه خانم امامزاده در حال مرمت است بفرمایید. زن در امامزاده احساس امنیت و آرامش دارد. امامزاده حلوت است رنگها را بست به دستش . این جایزه زن بود که امروز نه اشکی ریخت، نه سیگاری گیراند، نه دودی بلعید. دل تنگ بود سلامی فرستاد. چشمهایش خندید.  جواب سلام ش رسید ...کفشهایش را با همان دستی گرفت که چهار بند رنگی پیچیده بود دور مچش. کفشهایش را  درآورد." حالا داشت نذر میکرد این بار که بیاید به او بگوید دیوانه  من عاشق پيامبر و باران م ... و قاصدك ها پیامبران او هستند.نشسته بود  در امامزاده صابر همان روز پشت فرمان بود پيام ها يكي يكي رسيد همان روز پدر را هم ديد همان روز با پدر حليم و آش رشته خوردند با هم از خيلي دورها حرف زدند سوغاتي پدر را داد يك شيشه عسل و چند بسته شكلات ...رانندگي ميكرد پيامها اشك ب چشمش مياورد نبايد گريه كند نبايد غر بزند نبايد دلي را بشكند ...اما شكسته بود خيلي سالها پيش همان روزها كه از او خواستند نقش رقيب را بازي كند تا كسي را ،طرفداري را،عشقي را،بطرف خود بكشند  زن هرگز نفهميد ان زن كيست ديگر مهم , ...ادامه مطلب

  • من حالم خوب است

  • چه بیهوده داغ ...چه بی قرار به قتل واژه ها نشسته ام . ............... من اگر بمیرم دلم فقط برای تو تنگ می شود. ................... اگر روزی مردم به رسم اجدادم در مراسم برایم شراب بیاروید و تمام مردان عاشقم را یک دو جام ................., ...ادامه مطلب

  • من با تو

  • امروز موقع رانندگی بطرف باشگاه انقلاب بی دلیل می خندیدم راننده ماشین کناری با دقت  نگاه کرد....همه شهر فهمیدند دیشب به من گفتی دوستت دارم . + نوشته شده در  چهارشنبه نوزدهم مهر ۱۳۹۶ساعت   توسط اثیره  |  , ...ادامه مطلب

  • درخت عاشق دريا شده است !

  • نوشته های این وبلاگ ارزش هنری و ادبی ندارد برداشت از نوشته جایز نیست قاب خالی !جایی بعضی ها را هیچ کس پر نمی کند دوستت دارم بفهمدوستت دارم بفهمدوستت دارم بفهمای کاش بفهمی , ...ادامه مطلب

  • کیف دستی زنانه من !

  • در کیف دستی هر زنی یک دسته کلید هست و یه آینه  کوچولو  از جنس نقره و ی بسته کوچیک دستمال کاغذی یک شیشه کوچیک عطر و یه رژلب . یک کیف پول قرمز که توش کمی پول و چند عکس خانوادگی و کارت های بانکی و کارت های شناسایی و گوشی همراهش ... + نوشته شده در  دوشنبه سی ام مرداد ۱۳۹۶ساعت   توسط اثیره  |  ,زنانه ...ادامه مطلب

  • من عاشق دامن ها و دستمال گردن هام هستم .

  • نقاش را چه به زندگی نقاش گنج خانه اش می نشیند و به دنیای اسپاتاکوسی های سوریالی اش فکر می کند. و من به خودم خیره ام به درون تهی این لحظه های شلنگ اندازانه زندگی به بوم خالی غمگینم ...و لاشه ای این نقاش را میتوان از لابه لای نقاشی هایش جست از درزهای دهان های خونین وا رفته و یا سالها بعد از بوی گندابه ای که نامش را زندگی نهایم . + نوشته شده در  شنبه چهارم شهریور ۱۳۹۶ساعت   توسط اثیره  |  ,دستمال ...ادامه مطلب

  • زنی در آینه

  • صدای پاشنه کفش هایم پیجیده در اتاقها ...دویدن ها و درد پاشنه پا...صدای آمدن پاییز و رفتن تابستان ...صدای من که با ناله می گویم درد دارم...  به چشمانم نگاه می کند و می گوید درد شما جسمی نیست ...می گویم پاییز که بیاید حالم خوب می شود به  کقش های پاشنه بلند م نگاه میکنم مانتوی سفید و موهای شرابی ام...کیک گرفته ام  یک قلب !این روزها غمگین م .زنی با کفش های پاشنه بلند در اتاق ها راه میرود...صدای راه رف, ...ادامه مطلب

  • به می عمارت دل کن که در این جهان خراب برسرآن است که از خاک ما بسازد خشت (حضرت حافظ)

  • مهم نیست چقدرخسته ای به خودت برس ! مهم نیست که چقدر بدی دیدی تو...به عشق ورزیدن و مهربون بودن ادامه بده ! مهم نیست که چقدر سرت شلوعه ،وعده غذاییتو سروقت بخور ! مهم نیست که چقدر حسته ای ،قبل از خواب یک ربع کتاب بخوان مهم نیست اوضاعت خوب نیست امید را از دست نده تلاش کن بخندی مهم نیست که چقدر زندگی سخته ، تو سخت تر باش ! یاشار میگه مهم ترین عضو بدن قلبه نه چشم نه دندون مهم ترین عضو زانوست باید دستت را بذاری روی زانو هات تا دوباره بلند بشی و ادامه بدهی ...میدانم اوضاع اینطوری نمی ماند لحظه هایی داشتم  سخت تر از این تا لب مرگ رفتم و برگشته ام .نترسیدم. چرا حالا ؟ + نوشته شده در  یکشنبه هشتم مرداد,عمارت,این,جهان,خراب,برسرآن,است,خاک,بسازد,خشت,حضرت,حافظ ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها